|
||
آخرین به روز شدن: شنبه 2 جمادی الثانی 1434هـ - 13 آوریل 2013م KSA 13:13 - GMT 10:13 چرا صورت مسئله خاورمیانه اسلام است؟ شنبه 2 جمادی الثانی 1434هـ - 13 آوریل 2013م
این مقاله را بعد از پخش برنامه به عبارت دیگر بي بي سي نوشتم در پاسخ به سوالاتی که پرسیده بودند چرا صورت مسئله اصلی خاورمیانه را تعامل اسلام و دموکراسی می دانی؟ با رخداد اخیر در مورد فیلم جنجالی که در جوامع مسلمان اعتراض برانگیخت، توجه به مواضع جریانهای اسلامی حائز اهمیت است که شاید مهم ترین آن مواضع رهبران حکومت ایران و رئیس جمهورمصر و... باشدکه باهم متفاوت هستند امری که باید به آن توجه کرد. جریان راهگشا کدام است؟ تحولات دموکراسی در جوامع مسلمان از درون نقد و بررسی و تحولات سنت جامعه میگذرد. هر گونه دور زدن یا فشار خارجی برای تحولات دموکراتیک و پیشرفت در این جوامع نقض غرض میشود و دموکراسی را به تاخیر میاندازد. این ادعای سیدجمالالدین اسدآبادی تا شریعتی بوده است که شاخص این تفکر در ایران روشنفکران ملی – مذهبی هستند. امروزه شاید بتواند راحتتر و آسانتر این ادعا را ثابت کرد. علائم و دلایلی مانند 1 - فروریختن تمام نظامهای شبه سکولار در جوامع مسلمان 2- شکست ساختاری شکلگرفته دولتهای شبه سکولار 3- بازگشت سنتهای مذهبی و ملی در این جوامع در اشکال گوناگون آن از فرمهای سلفی تا بنیادگرایانه و هویتطلبانه و حتی مدرن آن 4- بحران اندیشه و باورهای سکولار در جوامع مسلمان 5- نقش فکری نخبگان مسلمان چه سنتی و چه مدرن در جوامع مزبور نسبت به نفی روشنفکران سکولار و چپ 6- تجربه دموکراسی موفق در جوامع اسلامی
برپایی حکومتهای ملی اما غیردموکراتیک یا بدون سازوکار دموکراتیک در جوامع مسلمان از آخر قرن نوزدهم میلادی تا اواسط قرن بیستم که به غلط سکولار خوانده میشوند چند ویژگی دارند حکومتهایی که مدرن قلمداد میشدند به دنبال برپایی ساختارهای جدید در جوامع خود بودند. در این رابطه با نهادهای سنتی درگیر شدند. نتیجه این درگیری عقبنشینی نهادهای سنتی بدون شکست، منتظر ناکامی حکومتهای شبه مدرن ماندند و بعد از مدعی قدرت شدند و موج بنیادگرایی و سلفیگری را در جوامع خود ایجاد کردند. جریانهای سنتی بنیادگرا و سلفی در تمام این جوامع به عنوان رقیب اصلی حکومتهای شبهمدرن خود را نشان دادند. فروپاشی نظام پادشاهی شبه سکولار در سال 1357 شمسی (1979 میلادی) تا فروپاشی رژیمهای عربی در بهار عربی نشان میدهد که نظامهای جمهوری در کشورهای مزبور حتی از نظامهای محافظهکار عربستان، اردن ناپایدارتر بودند. جالب این بود که این جمهوریها چه چپ و چه راست آن از حکومت مبارک در مصر تا حکومت بشار اسد در سوریه یا سرنگون شدند یا به شدت متزلزلاند و فاقد مشروعیت هستند. اما سوال این است که چرا چنین است؟
2- شکست ساختاری دولتهای شبه سکولار مشکل بزرگ کشورهای شبه سکولار در خاورمیانه شکل دادن ساختارها و نهادهای مدرن در حکومت بود. به طوری که استقلال سه قوا در عمل به بازی گرفته نشد. حکومت متمرکز در نهایت در دست روسای جمهور مادامالعمر قرار گرفت. نهادهای انتخابی آلت دست نهادهای انتصابی یا امنیتی شدند که به شخص رهبر یا رئیسجمهور مادامالعمر متصل بودند. در نتیجه نهادهای مدرن بسیار ناکارآمد و ناراضیتراش از کار در آمدند. به طور نمونه نهاد قوه قضاییه در ایران مستقل نماند. سیستم قضایی را در ایران علیاکبرخان داور پیریزی کرد. این نهاد در عمل در دست شاه قرار گرفت. بعد از انقلاب با تعیین رئیس قوه به وسیله رهبر انقلاب دیگر مفهوم استقلال و تفکیک قوا بیمعنی شد. نهادهای امنیتی – نظامی در نهادهای انتخابی دخالت مستقیم دارند. و حتی رئیسجمهور تعیین میکنند. این گونه اعمال و رفتارها را اگر با مدلهای کلاسیک و قبل از مدرن مقایسه کنیم متوجه میشویم که دولتهای سنتی و قبل از مدرن به علت حیطه کمتر بر تمام ابعاد زندگی افراد و آحاد جامعه نسبت به دولتهای شبه مدرن محدودیت کمتری به جامعه تحمیل میکردند. شکست ساختاری حکومتهای شبه مدرن به حدی است که برخی از این کشورها دوباره وارد مرحله دولت – ملتسازی شدهاند. مانند عراق و افغانستان که نهاد حکومت و دولت فروپاشید و در حال ساخته شدن است یا ایران بعد از انقلاب 1357. در ادامه در برخی از این کشورها قانون اساسی جدید نوشته میشود مانند مصر و تونس. در این قوانین تغییر ساختار مناسبات قدرت که محور آن کاستن نقش نظامیان یا کاهش حق ویژه برای برخی از نهادهاست اولویت مییابد. به طور مشخص در ترکیه تلاش این بوده است که نظامیان را به پادگانها برگردانند و از قدرت سیاسی آنها بکاهند. حتی در مورد انقلاب ایران که نهاد دولت فروپاشید تا سالها نهادهای جدید دولتی در بازسازی وظیفه روزمره خود ناموفق بودند. چنین فروپاشی یا بنبست ساختاری در این جوامع که حکومتهای شبهمدرن مسئول شکلگیری آن هستند امری قابل توجه است. در حالی که اگر حکومتهای شبه مدرن به لحاظ ساختاری دستاوردی کامیاب داشتند، میتوانستند جامعه را تا حد معینی به جلو بکشانند نه اینکه دوباره همه چیز از نو آغاز شود آن هم با مشکلات سختتر و پیچید هتر که امروز در افغانستان، عراق و ایران شاهدیم. در حالیکه در جوامع غربی که تحولات با فشار خارجی یا دور زدن موانع سنتی همراه نبوده است انقلاب و رفرم در این کشورها با وجود فراز و نشیب های گوناگون دستاورد داشتند و به کامیابی رسیدند و یا هر مرحله و دورهای، دوره قبل از خود را کاملا نفی و نقد نکرده است. در این مورد میتوانیم به تحولات ساختاری جامعه فرانسه توجه کنیم. از سال 1798 میلادی تا سال 1920 میلادی با سه جمهوری خونین و متنوع و سخت عاقبت به مرحله ای از دموکراسی رسیده است. باید برای این دستاورد و آن ناکامی کشورهای نظامی شبه سکولار تلاقیای وجود داشته باشد. 3- بازگشت سنتهای مذهبی و ملی در این جوامع در اشکال گوناگون آن از فرمهای سلفی تا بنیادگرایانه و هویتطلبانه و حتی مدرن آن بازگشت سنتهای مذهبی و ملی در این جوامع در اشکال گوناگون آن از فرمهای سلفی تا بنیادگرایانه و هویتطلبانه و مدرن در زمانی که تغییرات بنیادین کامیاب میسر نیست در عمل شرایط این جوامع را پیچیدهتر میکند در نتیجه آنچه رخ میدهد گاه برخاستن غول سنت متصلب از خواب است آن هم درست در زمانی که به نظر میرسد همه چیز بر وفق مراد است. دولتها و حکومتهای شبه سکولار همچون طوفان فرزندان ناهمگون میسازند. این ناهمگونی سرزمین نفرینشده بر پا میکند. به طوری که در این جوامع اندیشهها و جریانهایی شکل میگیرند که با هم زندگی میکنند اما انگار از سیاره دیگر آمدهاند. شبه سکولارها ناخواسته سلفیگری مسلمان و بنیادگرایی شیعه را رشد و پرورش میدهند. چرا که شبه سکولارها با تحقیر اندیشههای سنتی زمینه پرخاشگری آنان را فراهم میکنند. فراموش نکنیم که هر تحقیرشدهای حس پرخاشگری مییابد. اما مشکل فقط مسائل عاطفی و روانی نیست. افزایش جمعیت و شهرنشینی روزافزون آن هم جمعیتی که دولت نمیخواهد و یا نمیتواند با آنان رابطه شهروندی پیدا کند، نتیجهاش اعمال دیکتاتوری، فساد بیشتر و فقر در این جوامع است. حاصل کار ایجاد دور است وقتی که دولت تنها نماینده دوره مدرن شناخته میشود و با اعمال دیکتاتوری تمام ابزارهای تحقق دموکراسی را نابود میکند مانند سرکوب احزاب و نهادهای مدنی در نتیجه تنها نهاد قدرتمند و ریشهدار همان نهاد سنتی دین است که از آن جریانات سلفی و یا بنیادگرا برمیخیزد. بنیادگرایان با توجه به فساد و فقر و نابرابری طبقاتی و وابستگی حکومتهای شبه مدرن این حکومتها را به چالش میخوانند و نتیجه این چالش از پیش معلوم است. پس مطابق ضربالمثل معروف مولانا از قضا سرانگبین صفرا فزود. در نتیجه شبه مدرنیسم، بنیادگرایی میآفریند. بنیادگرایی و سلفیگری پرخاشگر، فرزند ناخواسته تحقیر و توهین جریانات شبه مدرن است. همینطور قومگرایی افراطی، فرزتد ناخواسته ناسیونالیسم افراطی در جوامع مسلمان است که حقوق قومی اقوام را نادیده گرفته است. پس حکومت و ساختار شبه مدرن در جوامع مسلمان نه تنها مشکلی از مشکلات را حل نکردهاند بلکه بر مشکلات افزودهاند تا مدتها مسئلهای به نام بنیادگرایی و سلفیگری را تبدیل به جریانهای مهم و اصلی در این کشورها کردهاند. جالب آن است که در جوامع مزبور هر جا که جریان نواندیشی مسلمان ضعیفتر است جریانات بنیادگرا و سلفی قدرتمند تر هستند مانند افغانستان. 4- بحران اندیشه و باورهای سکولار در جوامع مسلمان البته باید گوشزد کرد که میان اندیشه و باور سکولار با حکومتهای شبه سکولار فرق وجود دارد. انصاف آن است که این تفاوت را یاید گوشزد کرد. سکولاریسم به عنوان باور فکری – فلسفی در این جوامع قدرت چندانی ندارد. مردم عقل را در برابر وحی نمیدانند. ارزشهای عقلی را به عنوان مرجع مستقل از مذهب مورد اتکا و اعتنا قرار نمیدهند. حتی برای مقایسه نوع حکومت در ایران جمهوری اسلامی را با رفتار امام علی میسنجند و در باره حکومت قضاوت میکنند. سکولاریسم حتی موج فرهنگی قویای در این کشورها ندارد. به عنوان مثال در کشورهای غربی روزهایی چون استقلال، جشنهای ملی، یا روزهای مشخص برای صنفها مانند روز کارگر به عنوان نمادهای سکولار در کنار روزهای مذهبی پذیرفتهشده است. اما در جوامع مسلمان روز استقلال در جشنها با مفاهیم مذهبی پیوند خورده است. اگر چنین امری صورت نگرفته است آن روزها هنوز عمومی و فراگیر نشدهاند. این نشانههای بدیهی نشان میدهد که سکولاریسم در این جوامع فرهنگ نشده است. و نتوانسته شکل نمادین بیابد. چرا که ایده و باور زمانی در زندگی روزمره انسانها جای مییابد که در فرهنگ آن جامعه نیز وارد شود. در نتیجه در زیست روزمره انسانها در روابط ارزشی و اخلاقی آنها و بین مناسبات اجتماعی تاثیر میگذارد. به عنوان مثال تبدیل یک روز به جشن یا نمادی برای تفاهم و همگرایی ملی و اجتماعی یا در مناسبات اجتماعی و اقتصادی با شکل ارزشی و اخلاقی نقش بازی میکند. اگر چه باور و اندیشه سکولار در جوامع مسلمان و در میان روشنفکران یا برخی اقشار تحصیلکرده نفوذ دارد، اما آنان را یک جریان گسترده اجتماعی نساخته است. البته به دو دلیل شاید این اقدام رخ نداد: 1- عدم توان خلق زبان ارتباطی با اقشار گسترده جامعه بااندیشه سکولار 2- وجود حکومتهای استبدادی. البته باید گوشزد کرد که اندیشه سکولار در عرصه روشنفکری و سیاسی در جوامع مسلمان تاثیرگذار بوده اما نیروی تعیینکننده یا موثر نبوده است. همچنین باید گوشزد کرد که جریانهای متنوعی از اندیشه سکولار در جوامع مسلمان وجود دارند که برخی از آنها با جریانهای مذهبی تعامل میکنند و برخی تقابل. جریانهای تندروی سکولاری وجود دارند که در قالب چپ یا راست ضدمذهباند. این نوع برخورد بر مشکلات دموکراسیخواهی میافزاید چرا که تضاد و عمده کردن میان مذهب و غیرمذهبی باعث میشود که صورت مسئله اصلی جوامع مسلمان که استبداد است تحت الشعاع مسئله دیگری قرار گیرد. در نتیجه این کشمکش دموکراسی و آزادی به عقب خواهد رفت. جریان سکولار در جوامع مسلمان حذفشدنی نیستند. منتها اگر نقش صحیح خود را پیدا نکنند نمیتوانند در جهت دموکراسی در این جوامع گام مهمی بردارند. در این زمینه تجربه انقلاب ایران بسیار مهم است. برآورد توان هر جریان به لحاظ فکری و سیاسی در مناسبات بسیار پراهمیت است. والا خطای محاسبه در توان، آن را به عملکرد نادرست میاندازد. در اوایل انقلاب جبهه ملی میپنداشت که به دلیل محبوبیت دکتر مصدق آلترناتیو حکومت ایران است. جریانهای مارکسیستی میانگاشتند که در شرایط انقلاب اکتبر شوروی قرار دارند. در نتیجه در سودای کسب قدرتی بودند که توان به دست آوردن آن را نداشتند و در عمل وارد بازیای شدند که راستهای مذهبی در ایران برنده آن بودند. چنین اعمالی باعث شد بخشی از روشنفکران مسلمان با روحانیون دست راستی همراه شوند که نتیجه آن به نفع دموکراسی نبود. در حالی که جریان سکولار چه لیبرال و چه چپ آن میبایست با جریان نوگرای به همگرایی و همراهی میپرداخت. تعامل سکولارها و مسلمانان دموکراسیخواه به رشد دموکراسی در این جوامع یاری میرساند. هماکنون هم موفقیت و یا شکست بهار عربی در گرو این تعامل یا تقابل است. سکولارهای دموکراسیخواه باید بدانند که در رقابت آزاد آنان توان مالی و امکاناتی برای آلترناتیو شدن را ندارند به عنوان نمونه احمد شفیق در مصر یک اسلامگرای میانهرو در مدار انتخاباتی میماند. در عراق بعد از اشغال، جریانهای سکولار شانس زیادی ندارند. در افغانستان هم وضع این گونه است ولیبی. اما اگر سکولارها به دنبال دموکراسی و کسب قدرت تدریجی باشند و یافتن جایگاه واقعی خود در جامعه میباید با تعامل با مذهبیهای دموکرات کوشاتر باشند. 5- نقش فکری نخبگان مسلمان چه سنتی و چه مدرن، در جوامع مزبور نسبت به نفی روشنفکران سکولار و چپ به محوریترین قسمت این بحث وارد میشویم. اهداف روشنفکران مسلمان را سیدجمالالدین اسدآبادی چنین میگوید: مبارزه با خرافات، ورود عنصر عقلانیت در تفسیر وقایع، احترام به حقوق فرد. شریعتی چهل سال قبل با شعار بازخوانی و تصفیه منابع فرهنگی برای ایجاد یک رنسانس فکری حرکت خود را در ادامه سیدجمال میداند. از همین رو او نقد سنت را برای خلق تفکر و اندیشه جدید که جوامع مسلمان را بیدار کند مطرح میکند کاری که قبل از شریعتی بزرگان دیگر نیز انجام دادهاند که البته این کار، کاری است کارستان. شخم زدن زمین سنت، به قصد برپایی مجدد آن کار چندان سهلی نیست. چرا که سر میشکند دیوارش. اما چارهای نیز جز پیمودن این راه پربلا و پرماجرا وجود ندارد. چرا که دور زدن سنت دستاوردی نداشت. حتی ندیدن سنت هم نمیتوانست زمین سخت و مقاوم آن را نرم کند. راهی که شبه مدرنها پیمودند و به بنبست رسیدند. تنها راه رفتن در دل سنتها و باورها و بازحوانی روزآمد آنان بود. چنین خطری لازم است بدون اینکه بدیلی داشته باشد. اما این مسیر نیز با مشکلات فراوانی روبرو بوده است. و اینک میراثی برپا گذاشته است که برخی دلانگیز است و بعضی دلزدا. مقایسه کنیم تجربه ترکیه را با تجربه افغانستان. طالبان و دولت حزب عدالت توسعه، که هر دو به نام اسلام عمل میکنند. پس چاره کار آسیبشناسی است. همچنین آسیبشناسی کنیم تجربه انقلاب ایران را با تجربه و دستاورد اخیر مصر که هر دو در پیچ و تابهای بیم و امید قرار دارد. منتها آسیبشناسی نباید کژراهه شود و بازگشت یا نفی کامل گذشته صورت گیرد چرا که میراثی که برجای مانده است، میراثی قابل توجه و تامل است که تنها با بازخوانی و آسیبشناسی آن میتوان راه بهتر گشود. به عنوان نمونه نحلهای از روشنفکران مسلمان که اندیشمندان دینی نامیده میشوند و با دکتر سروش شاخص میشوند، در دوره داغ اندیشگی در نقد نحله ملی – مذهبی و شریعتی از اسلام اجتماعی رویگردان شدهاند و توصیه به حضور دین در عرصه خصوصی نمودند و در عمل نوعی بازگشت از راهی بود که میتوانست طی نشود. اگر چه چند سالی است که چهره شاخص این نحله از جوامع پساسکولار سخن میگوید که به نوعی نزدیک شدن به آرمانهای ملی – مذهبی و یا شریعتی است. پس میتوان گفت که در میان روشنفکران مسلمان، روشنفکران ملی – مذهبی در عمل کارنامه قابل دفاعتر برای گذر به دموکراسی دارند چرا که هم بر عقیده خود در این مورد استوار بوده و کمتر دچار نوسان شدهاند و هم در عمل، عملکرد چهرههایی چون بازرگان، سحابی و دیگران در رابطه با جریانات دموکراتیک عمل کردهاند. به عنوان نمونه همان گونه که نظرات روشنفکران مسلمان، اعم از شریعتی، پیمان، سحابی، بازرگان در مورد این که اسلامی دینی سیاسی است اما باید از دولت تفکیک شود. این دیدگاه باعث شده که این جریان در مبارزه ضداستبدادی و عدالتطلبانه همکاری گشادهدستتری نسبت به جریانات دیگر سیاسی داشته باشد، و مرز خودی و غیرخودی را از میان بردارد در حالی که روشنفکران نحله کیان تا کنون چنین نکردهاند. اما شخم زدن سنت با نگاه بارور کردن خاک آن راهی که بستر مدرنیته واقعی را در سرزمینهای اسلامی ممکن میکند. لطیف و تعاملی کردن فرهنگی و دینی راه زیست مناسب در جهان است. پاک کردن صورت مسئله هویت نه عملی است و نه ممکن. روشنفکران مسلمان ملی – مذهبی در این مورد زبان گفتگو و تعامل اما هویتی با دیگر اندیشهها و باورها را گشودهاند. تجربه بهار عربی که در بیم و امید قرار دارد نشان داد که در جوامع مسلمان اسلام در دو شکل فرهنگی و ایدئولوژی آن بستر تحولات شده است. مذهب فرهنگی، عامل دموکراسی و ایدئولوژی مذهبی به عنوان عامل اصلی انقلاب در این جوامع عمل کردهاند که در مورد اولی تجربه ترکیه و در مورد دومی انقلاب ایران است. در نتیجه پروژه روشنفکران مسلمان در عمل به درستترین عمل ممکن تبدیل شده چرا که اگر عمل معطوف به نتیجه است و باید دستاورد داشته باشد آن گاه میتوان گفت در میان روشنفکران مسلمان کدام گرایش در این راستا بهتر عمل کرده است. نکته مهمتر این است که گرایش ملی – مذهبی حتی توانسته است با سکولارهای دموکرات و حتی بخشی از روحانیون حوزوی که گرایش دموکراتیک دارند، تعاملیتر عمل کنند. کارنامه این جریان را با کارنامه روشنفکران دینی نحله کیان در این دو مورد مقایسه کنید. به عبارتی صورت مسئله جوامع مسلمان این است که اسلام دینی فرهنگی – سیاسی است، دارای فقه گسترده و سازمان قدرتمند دینی است که با مردم خود مرتبط است. مردم این جوامع باور و اعتقاد مذهبی دارند. صورت مسئله این جوامع با جوامع غربی و مسیحی متفاوت است. پس باید تدبیر دیگری برای رسیدن به دموکراسی در این جوامع اندیشید. این تفاوت تا به حدی است که کسانی که در تاریخ جوامع مسلمانی تحقیق کردهاند دریافتهاند تمدن اسلامی، رویکرد فقهی را در کنار رویکرد عارفانه داشته در نتیجه صورت مسئله فرهنگی و فقهی و مناسکی این جوامع را نمیتوان نادیده گرفت. هر تحول مثبت در گرو تعامل درست و فهم این ویژگیهاست. شریعتی یکی از روشنفکرانی است که جاندار، شورانگیز، اثباتی با این ویژگیها برخورد کرد و راه حل نشان داد. روشنفکران مسلمان ملی – مذهبی با درک همین ویژگیها برای اسلام فرهنگی – سیاسی راه حل نشان دادند. از همین رو تفکیک نهاد دین از دولت نه سیاست، در قلمرو فقه، در تعامل با روحانیون برای تحقق فقه و مدرن کردن آن را پیشنهاد میدهند. ایشان عرفان را به جای فقه نمینشاننداما ورود انسانشناسی مدرن را برای قانونگذاری جدید توصیه میکنند. همچنین تعامل سازنده با روحانیون را پیش گرفته اما با حق ویژه روحانیون موافق نیستند و در عین حال جامعه را به تنوع مراجع فکری و نظری تشویق میکنند. همچنین بر پارادایم دولت – ملت مدرن صحه میگذارند که حق شهروندی برابر را برای همه آحاد یک ملت باور دارد. در این مورد از عدالتطلبی شریعتی که بر اومانیسم مذهبی استوار است، دموکراسی خواهی بازرگان و توسعه پایدار مهندس سحابی که در دستگاه مذهبی هم توجیه و تبیین شده است میتوان نام آورد. این ویژگیها نشان میدهد که پروژه روشنفکران مسلمان به طور کلی و پروژه روشنفکران ملی – مذهبی به طور اخص در مسیر توسعه،÷ نوگرایی و حقوق بشر با تمام فراز و نشیب ها قرار دارد. البته این ادعا به معنای نادیده گرفتن جریانات سکولار و نقش مطرح آنها در این جوامع نیست. 6- تجربه دموکراسی موفق در جوامع اسلامی بیتردید همه دعاها برای آمین است. تئوری برای زیستن و جواب دادن و فهم درست بهتر پدیدهها و پاسخ به سوالات است. پس باید دید در جوامع اسلامی چه جریاناتی بیشتر تاثیر اجتماعی میگذارند و میتوانند تحول ایجاد کنند. بیگمان ملیها، اسلامیها و چپها در جوامع اسلامی تاثیرگذار بودهاند. اما مسیر آزادی و دموکراسی را کدام جریان هموارتر میکند؟ مسلمانان دموکرات در ترکیه آزمون موفقتری نسبت به دیگر جریانات در این کشور داشتهاند. تجربه ترکیه برای جوامع مسلمان بسیار مهم است. مصاف آنان با بنیادگرایان و سکولارهای افراطی نشان خواهد داد که آیا تجربه ترکیه و مسلمانان دموکرات به جای مطمئنتری خواهد رسید در حالی که تجربه حکومت سکولار لائیک برای تحقق دموکراسی موفق نبوده است. استقبال از آثار دکتر شریعتی در ترکیه و ترجمه همه آثار به زبان ترکی نشان میدهد که جوامع مسلمان میتواند در تبادل فکری – فرهنکی با یکدیگر رابطه برقرار کنند. استقبال از آرای اندیشمندان مسلمان اعم از روحانیون و روشنفکران نشان میدهد که دماسنج فکری جوامع مسلمان به یکدیگر نزدیک است. در نتیجه تجربه ترکیه برای تونس و حتی مراکش دلچسب است. مصر تا حدی از تجربه ترکیه متاثر است و میتواند در این کشورها منجر به تعامل اسلام و دموکراسی شود. اما چنین ویژگی در جریانات مذهبی مسئولیت بیشتری را متوجه این جریانات میکند که باید نیک بیندیشیند و نیک عمل کنند و در واقع به سمت دموکراسی صادقانه گام بردارند و همه چیز را در پای قدرت فدا نکنند. به نقل از سايت العربية http://farsi.alarabiya.net/fa/views/2013/04/13/چرا-صورت-مسئله-خاورمیانه-اسلام-است؟.html تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران، سوسیالیست های طرفدار راه مصدق، در روز پنج شنبه ١٩ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ٩ مه ۲۰۱۳ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
|