|
||
چه نيازی است به مصدق؟ ابوطالب آدينه وند مدل راهبردی مصدق، مدلی است مستعد خوانش دگرباره، از این رو جهت رونمایی از سازوکاری که در آن قطبهای سیاسی، قطبهای روحانی و مذهبی، بازاریان، صنعتگران، دهقانان، نفتیها، سندیکاها و احزاب، روشنفکران و دانشگاهیان ایرانخواه و کارشناسان ملی همه در مشارکت و فعالیتی به سر میبردند، نیازمند بررسی این دوره تاریخی میباشیم. رویکردی که هم بسترساز مجری و کانال برای «مشارکت نهادینهشده روندی» برای ظرفیتهاست و هم کاهنده شکاف دولت- ملت بودـ انقلاب مشروطه در ایران دستاوردهای بزرگ و فراوانی از خود به جای گذاشت و سلولهای بنیادین را در ایران زنده نمود. مشروطه هویت ملی، مفاهیم نو، نهادهای مذهب نوگرا، رهیافت نو و منش اصولگرایانه را در ایران گردهافشانی کرد. از طیفهای کلان و اصلی مشروطه در یک دستهبندی میتوان از مجاهدین، روشنفکران، روحانیون آگاه نواندیش، بازاریان و تجار نام برد ـ بعد از سیری که در مشروطه طی شد، ضمن دستاوردهای بزرگ، فرجام نهایی انقلاب عدم تحقق مطالبات بود و شرایط پر تشنج ملی، ناامنی داخلی، ضعفهای درونی جنبش و دخالت خارجی مسیر را میسور نساخت و از دل آن معادلات داخلی و خارجی پر پیچ و خم اقتدار سرکوبگرانه مبتنی بر مبنای امنیت رضاخانی بیرون تراوید. میرزاکوچک خان جنگلی از مجاهدان مشروطهخواه گیلان، شکست مشروطه را برنتافت و قیامی را جهت برگرداندن آب رفته به جوی انجام داد که داستان خود را دارد. میرزا از طیف «مجاهدان مشروطه» بود اما مصدق از طیف «روشنفکران مشروطه» بود که او نیز از اقتدار سرکوبگرانه ناراضی بود ـ در شهریور ۲۰ متفقین کشور را اشغال کردند، رضاخان ارباب قدرت به آفریقای جنوبی تبعید شد و محمدرضا شاه جوان با دیکتاتوری رقیق بر کشور حاکم شد و بدینسان پیچ سفت خودکامگی دگرباره شل شد ـ مطالبات فروخفته در فضای رفتن جباریت غلیظ و آمدن دیکتاتوری رقیق دگرباره سر باز نمودند و انرژی ملی افزون گشت، نهادها، احزاب و نیروها شروع به فعالیت کردند، صنوف سربرکشیدند و زمین ایران مساعد و مستعد کشت کیفی شد. دهه ۲۰ مصدق به آموزگاری پرداخت و با قطبها، گروههای اجتماعی، اصناف و بازار چفت و بست عینی پیدا کرد ـ مصدق خطچین روشن و افقداری از آرمانهای ملی مبتنی بر کرامت انسانی با توجه به سپهر «موازنه¬ منفی» را در سطحی کلان گسترده کرد ـ مصدق پیش از پیروزی نهضت ملیشدن صنعت نفت، در چفت و بستی حداکثری با اجتماع، همه را به مشارکتی عمومی رهنمون ساخت و به صورتی راهبردی راهبری نمود و همین رویه و روند را به صورتی کانالیزهتر و روشمندتر اجرایی کرد و عملاً دموکراسی مشارکتی بالا را تحقق بخشید. این نوع دموکراسی پایدارترین نوع دموکراسی است که مصدق همه را با «ضریب مشارکتی» و پیش از رسیدن به قدرت راهبری نمود ـ ـ ۶۲ سال از ملیشدن صنعت نفت میگذرد، آن جنبش بزرگ را میتوان از زوایای گوناگون مورد کنکاش قرار داد و بهعنوان یک «تجربه ملی» لایه به لایه آن را شکافت و آموزههایش را برگرفت و از آنها الهام گرفت، این نگارش کوتاه اشارهای است به وضعیت و شأن «مشارکت مردم» و اینکه مصدق چه نوع ظرفیتسازی و بسترسازی را برای رشد مشارکت انجام میداده است ـ چنانچه میدانیم دکتر مصدق از طریق دو مطالبه موازی ملیکردن صنعت نفت و احیای قانون انتخابات به دنبال مبارزه با استبداد تاریخی و استعمار مکنده خون ملت بود؛ دو رهیافتی که برآیند فرجامینش «کرامت انسان» بود ـ مصدق در راهبرد استقلالخواهی خود برای خلع ید از شرکت غاصب نفت انگلیس و ایران یک آرمان چندوجهی را پیگیری میکرد که یک وجهش مسئله اقتصاد و جلوگیری از به یغمارفتن منابع ملی بود. بر این باورم که بیش از اقتصاد، دغدغه ـ«کرامت انسان ایرانی» و احیای هویت ملی به جهت اعاده حیثیت از ظرفیت و توان مدیریتی «انسان ایرانی» را داشت. این تلقی در تنافر با نگاه و تلقی رزمآرا بود که میگفت: «ما ایرانیان توان ساخت لولههنگ هم نداریم» اما مصدق با این باور، بسترسازی ارتقابخشی برای مشارکت ظرفیت ایرانی برای مدیریت و چرخاندن چرخهای صنعت نفت نمود، بنابراین او در پی ـ«ملیکردن مدیریت و منافع» در چرخه نفت بود، در این راهبرد هم مشارکت مدیر ایرانی، هم احترام به نیروی انسانی ملی به عنوان بزرگترین سرمایه و هم حفظ سرمایه است. اما این پایان کار مصدق نبود او فرزند مشروطه بود و در پی احیا و بارورنمودن نظام پارلمانی از طریق انتخابات آزاد بود، انتخابات آزاد و شأنیت رأی و مشارکت مردم یکی از ارزشهایی بود که انقلاب مشروطه آن را به مطالبهای همه دورانی و تثبیتشده در ایران تبدیل کرد ـ مصدق در کل دهه ۲۰ هم کار توضیح آموزشی در سطوح مختلف آگاهی اجتماعی انجام داده بود و هم چفت و بست اجتماعی معینی با تجار و بازاریان، صنوف و دانشگاهیان و روشنفکران داشت؛ به عبارت دیگر در راه طیشده او «آگاهی شاکله بسته بود»، در مرحله بعد از شالکهبندی، آرمان ملیشدن صنعت نفت، مصدق را ملی کرد، سپس مصدق نیز در قامت یک رهبر ملی سازوکار جبههای را برای «انسجام» شاکله برگزید و سپس «قدمی» مبتنی بر آگاهی تودهای، شاکله اجتماعی، آرمان ملی، تشکیلات جبههای و انسجام «به پیش» رفت ـ مصدق حول آرمانها، تلنگری پُرپژواک به جامعه زده بود که در پس آن «فعالسازی» نیروها، برنامهای جهت تحقق و متعین نمودن آرمانها سامان داده بود؛ اما حکایت مصدق حرکت «توده به صحنه¬» رها شده نبود؛ او اگر شعاری ارائه کرد که با بسیج تودهای همراه بود، انتخابات را پاس داشت تا «رأی مردم حکومت کند»، مدل و چیدمانی از دموکراسی و حکمرانی ملی را اجرایی کرد که «مشارکت نهادی و عمومی» مردم را در پی داشت، بنابراین او مردم را صرفاً برای کسب قدرت و روز انتخابات نمیخواست ـ در نگرش او انتخابات بستری بود نه برای رسیدن به هدفگذاری حکمرانی، بلکه برای حیاتبخشیدن به مشارکت روندی مردم، از اینرو میتوان راهکار مصدق را «ایرانی ملی با درونمایه ایران مدنی» نامید. برخی از روشنفکران در ارزیابی از فرهنگ مصدق بر این باورند که دوران او «دوران ایران ملی» است اما در بررسی دوران مصدق میتوان دریافت که مشارکت نهادینهشده مدنی جهشی ارتقایی و کمسابقه در ایران داشته است ـ در دو دهه اول قرن که رضاخان حکمرانی مینمود او راهبرد توسعه فیزیکال (که در آن انسان اعتبار و حرمت نداشت) را پی گرفت و اقتدار را نیز امنیتمحور و میلیتاریستی تعریف کرد، از این رو احزاب، مطبوعات و اصناف را که در مشروطه سربر آورده بودند به شکلی گورستانی دفن نمود به طوری که جامعه مدنی نوپا به زمین سوخته بدل گشت، اما بالعکس توسعه در نزد مصدق بر محور انسان بود و اقتصاد در نگاه او تولید محور، از این رو مشارکت در ساختن ایران و پیشرفت مملکت را در پرتو فعالسازی صنوف، صنعتگران و صادرکنندگان و کشاورزان مییافت و البته برای فعالسازی به صورتی پوپولیستی فقط شعار نداد، بلکه برای عملیاتینمودن آن بسترسازی و مجریسازی نهادی انجام داد. نگاه انسانمحور به توسعه آنقدر پررنگ بود که معلمی را شغلی تولیدی تعریف کرد؛ برای کانالیزهکردن رونق صادرات، نیز بانکی جهت تشویق و تسهیلات تأسیس کرد؛ برای رونق کشاورزی، خرید تکنولوژی نو و ارائه تسهیلات به کشاورزان، بانک کشاورزی را تأسیس کرد؛ در مسئله تحریم نفت، زنجیره صنایع وابسته به نفت را از طریق دعوت به مشارکت بورژوازی ملی رونق بخشید؛ همه احزاب آزادانه فعالیت میکردند و مطبوعات در اوج تکثیر خود بود. در آن دوره ۱۱۰۰ نشریه در ایران سربر آورد، به طوری که در برخی شهرهای بزرگ نشریات محلی هم وجود داشت، باشگاههای ورزشی و ورزش رونق یافت و برای اولین بار ایران در المپیک آسیایی شرکت نمود. در این بابها مثال و گزارش عملکرد بس فراوان است، اما مراد و مقصود از شرح بالا، گفتن این نکته بود که مشارکت در سطح و عمق، ارتفاع گرفت و بدین معنا اجتماع توسعهای کیفی پیدا کرد ـ برخلاف جو چند ساله اخیر برخی نشریات روشنفکری که با سطحینگری و اعوجاج در فهم، دکتر مصدق را متصف به صفت پوپولیستی مینمودند، مصدق مردمگرایی بود که «مشارکت مردم را روندی و نهادینه» میطلبید، این رویکرد مغفولی است که اکنون بدان محتاجیم ـ در بالا اشاره شد که رضاخان اقتدار را امنیتمحور جاری نمود اما ضمن فهم ضرورت دورانی امنیت در بادی امر، نگاه ارجح، نگاه دکتر مصدق بود که امنیت را در پرتو مشارکت ملی تبیین نموده که جانمایه آن تقویت جامعه مدنی و دینامیزم عرصه عمومی بود، بر این باورم که این رویکرد مصدقی به توسعه و مشارکت نیاز امروز ما نیز میباشد ـ اما سخن اینجاست که بستر این مشارکت در تلقی مصدق چه بود و مصدق چگونه توانست بار سلطانیزم پهلوی را بر دوش تاریخ سبکتر نماید؟ استاد هدی صابر بر این باور بود که مصدق «ناقوس مرگ سلطنت» را در ایران به صدا در آورد و شاه خودکامه و دربار مرتجع را تا اصل «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت» مطابق قانون اساسی مشروطه عقب راند. او در عمل «نظام ملی» با درونمایه دموکراتیک را جایگزین «نظام شهریاری» در ایران نموده بود و در یک صورتبندی دموکراتیک، چینش ارکان دموکراسی چون پارلمان مستقل، دولت پاسخگو و شفاف، احزاب، اصناف و نهادهای مدنی، همچنین مطبوعات آزاد مستقل و آزادی بیان و دگراندیشان را پذیرفته بود ـ بنابراین دولت ملی دکتر مصدق و راهبردهایش به سان یک محرک ملی توأم با برنامه، لایهلایه اجتماع ایرانی را درنوردید و برای توانمندسازی ظرفیتهای موجود در ایران بسترسازی کرد. دولت مصدق در سالهای ۳۱ و ۳۲ ترتیبات تشکیل ۲۳۰۰۰ شورای دهستان و روستا در ایران را اجرایی کرد، شوراهایی که صوری نبودند، بلکه صاحب امکانات و اختیارات بودند، بنابراین نظام اربابی در ساختار ده نیز جای خود را به نظام شورایی داد و قدرت و مدیریت منابع در ده و دهستان نیز مشارکتی و دموکراتیک تعریف گردید ـ مصدق به بیانی از یورگن هابرماس «نفوذ اجتماعی خود را به یک شبکه قدرت ارتباطی» تبدیل کرده بود که نمیتوان آن را پوپولیسم نامید. به نظرم پوپولیست نامیدن مصدق «جهل شگرفی» است، البته کم نیست از این دست «شایعات روشنفکری» که به طور مثال همه مردم ایران و جنبشهای پیشین را ناآگاهانی میدانند که فقط «میدانند که چه نمیخواهند و نمیدانند که چه میخواهند»؛ یا اینکه مشروطهخواهان، دموکراسی و مشروطه را نفهمیدند اما با این مبنای تحلیلی نمیتوان تاریخ را فهم کرد، بل باید در ضمن فهم کشش دوره، انتظارات از دوره را فهم نمود. بنابراین، با این وصف، نمیتوان قیام ۳۰ تیر را «نمیدانستند چه میخواهند»ی نامید و مصدق را پوپولیست، چرا که مصدق انتصاب عمودی شاهان نبود، بلکه انتخاب حمایت شبکه افقی جامعه مطالبهدار بود و البته سرمایه اجتماعی حامی او نیز اهل دهش و فداکاری بودند، از طلای زنان اصفهانی تا خون شهیدان ۳۰ تیر ـ مدل راهبردی مصدق، مدلی است مستعد خوانش دگرباره، از این رو جهت رونمایی از سازوکاری که در آن قطبهای سیاسی، قطبهای روحانی و مذهبی، بازاریان، صنعتگران، دهقانان، نفتیها، سندیکاها و احزاب، روشنفکران و دانشگاهیان ایرانخواه و کارشناسان ملی همه در مشارکت و فعالیتی به سر میبردند، نیازمند بررسی این دوره تاریخی میباشیم. رویکردی که هم بسترساز مجری و کانال برای «مشارکت نهادینهشده روندی» برای ظرفیتهاست و هم کاهنده شکاف دولت- ملت بود ـ میتوان از مدل مصدق جهت حل پارهای از شکافها و تضادهای جامعه ایران الهام گرفت و با آن مبانی و تجربه، منشورهایی با رویکرد حل مسئله تدوین نمود؛ ایدئولوژی ملی و ایرانشمول با درونمایه تقویت جامعه مدنی و برونداد همزیستی مسالمتآمیز و بهزیستی فراگیر ـ به نقل از چشم انداز ۸۴ به نقل از سایت ملی – مذهبی تاريخ انتشار در سايت سازمان سوسياليستهای ايران در روز يک شنبه سوم فروردين ۱۳۹۳ - ٢٣ مارس ۲۰۱۴
ـ درهمين رابطه در سايت سازمان سوسياليست های ايران: ــ مجموعه ای از مقالات درباره روز ملی شدن صنعت نفت (٢٩ اسفند سال ١٣٢٩) در سال ١٣٩٢ http://www.ois-iran.com/2014/esfand-1392/ois-iran-6612-majmouahe_29_esfands_dar_sale_1392.htm
|